اعتباریات و اخلاق 2 - مطلب شماره 41
خانم ابوترابیان: در تکمیل بحث باید بگویم که: استاد مطهری معتقد است که در قضایای حقیقی رابطه بین موضوع و محمول رابطهای نفسالامری و واقعی است. وصف کلیت و دوام و اطلاق در این نوع قضایا متکی بر روابط نفسالامریِ خاصی بین موضوعات و محمولات است. به بیان دیگر، در قضایای حقیقی چنانچه محمولی نسبت به موضوعی، در مورد تمام افراد و در تمام زمانها (کلیت) نیز به طور دائمی و همیشگی (دوام) و در تمام موقعیتها و شرایط (اطلاق) صدق بکند، این اوصاف مبتنی بر وجود رابطهای واقعی و نفسالامری میان موضوع و محمول است. استاد مطهری دربارة پشتوانه کلیت و دوام و اطلاق تعابیر اخلاقی میگوید: از آنجا که بین اجزای تصوری تعابیر اخلاقی رابطه نفسالامری وجود ندارد و این رابطه، قراردادی است، چگونه میتوان این اوصاف را دربارة آنها پذیرفت. نظریه مختار این است که این اوصاف نه با اتکا بر روابط نفسالامری اجزای تصوری بلکه با اتکا بر وجود «من» علوی و ملکوتی انسان حاصل میشوند. در واقع این تمایل و خواست و طلب «منِ» علوی انسانهاست که موجب میشود تمام افراد انسانی در تمام زمانها و به طور دائمی و در تمام شرایط و موقعیتها اعتبارهای واحدی را لحاظ و ایجاد کنند. ایشان افعال انسان را منقسم به دو دسته میداند: افعال طبیعی و عادی و معمولی که شایسته ستایش، آفرین گفتن و قهرمانانه شناختن نیست؛ و گونه دیگر کارهایی که انسان آن کارها را قابل ستایش میداند و کننده آن کارها را تحسین میکند و آنها را به نوعی قهرمان میشناسد و اینها را کارهای اخلاقی مینامند. حال این که اخلاق به طور کلی چیست؟ و ما چگونه فعلی از افعال انسان را میتوانیم «اخلاقی» بنامیم و فعل غیراخلاقی چیست؟ و فعل ضد اخلاقی چیست؟ مسألهای است که اگر چه به ظاهر بدیهی به نظر میرسد لیکن همیشه مورد اختلاف علما و فیلسوفان و دانشمندان بودهاست. استاد مطهری منشاء تفاوت بینشها در اخلاق را وجود جهانبینیهای مختلف میداند و میگوید: اختلاف نظرها در تعریف اخلاق که اخلاق چیست، تا اندازه ای از جهانبینیهای مختلف سرچشمه میگیرد؛ یعنی بینش هر مکتبی در بارة جهان یک نوع سیستم اخلاقی در آن مکتب الهام میبخشد و پیشنهاد میکند، مکتب مادی قهراً نوعی اخلاق پیشنهاد میکند. آن که جهان را ناشی از یک اراده حکیمانة ازلی و انسان را نفخهای الهی میداند و آن که در جهان جز ظلمت و تاریکی و تصادف و حرکتهای کورکورانه و بیمنتهایی، بیمقصدی و بیهدفی چیز دیگری نمیبیند خواه ناخواه بینششان در اخلاق هم متفاوت است؛ و اساساً بعضی از مکتبها در مسئلة اخلاق به بن بست میرسند.
اسکندری: هنوز مشکل حل نشده است. توضیح شما البته بسیار خوب بود. ولی تکلیف من علوی و استعلایی روشن نشده، ( حقیقتی مثالی است؟ توهمی است؟ شهودی است؟ اعتباری است؟ و...) و نیز نتیجهگیری برای رفع شبه شخص ثالث !
خانم ابوترابیان: چشم سعی می کنم نظر ایشون رو در این باره بنویسم .
مراد از تعبیر دو «من» در انسانشناسی فلسفی ایشان این نیست که واقعاً انسان دارای دو «من» در عرض هم و مستقل از هم میباشد. انسان یک «من» واحد دارد و در ضمیر خودش دقیقاً احساس میکند که همان کسی که کار خوب انجام میدهد عیناً همان است که مرتکب کار بد میشود. با این حال، «من» واحد انسان دارای مراتب عالی و دانی و جنبههای مثبت و منفی است. آنگاه که به مراتب و جنبه عالی خود روی میآورد و بدان عنایت دارد، آن را «منِ» علوی مینامیم و آنگاه که به مراتب دانی خود توجه میکند و به امیال آن میپردازد، آن را «من» دانی مینامیم.
اسکندری: یعنی ما برای "من" نفسالامر قائلیم ( طبیعتاً هم باید باشیم والّا سوفسطایی هستیم) و همین نفس الامر را ملاک ارزیابی قرار میدهیم نه امری اعتباری، یا قراردادی، یا ...
درست است؟
خانم ابوترابیان: بله. ایشان در جای دیگری میگویند که: در عین این که انسان یک حیوان است مانند هر حیوان دیگر، در عین حال به تعبیر قرآن نفخهای از روح الهی در او هست، لمعهای از ملکوت الهی و نوری ملکوتی در وجود انسان هست. «من» واقعی انسان آن «من» است. انسان یک «من» حیوانی هم دارد، ولی من حیوانی در انسان من طفیلی است، من اصیل نیست. من اصیل در انسان همان من ملکوتی انسان است.
اسکندری: پس کلاً نظر ایشان ربطی به اعتباریات ندارند!
خانم ابوترابیان: به این ترتیب، استاد روح انسان را منشأ احساسهای اخلاقی و دروازهای بهسوی معنویت میداند.
استاد مطهری در عین این که میان اجزای تصوری تعابیر اخلاقی رابطه نفسالامری قایل نیستند آنها را اعتباری هم نمیدانند و معتقدند که این تعابیر اخلاقی با اتکاء بر من علوی و ملکوتی انسان حاصل می شوند.
در واقع شهید مطهری با نظر استاد خود علامه طباطبایی در خصوص تحلیل مفاهیم اخلاقی موافق نیست.
علامه طباطبایی در فرآیند ماهیت بخشیِ مفاهیم اخلاقی، خوب و بد و باید و نباید را از ملائمت یا عدم ملایمت فعل با سعادت وکمال استخراج میکند و این با مفهوم سازیِ اغراض انسانی در نیل به اهداف سعادتمندانه فردی و اجتماعیِ خود حاصل میشود. بدین ترتیب علامه طباطبایی نتیجهگرایی را پیش میآورد که در تحلیل انسانی از تلائم یا عدم تلائم امور با نتایج مورد انتظار حاصل میشود. درحالی که استاد مطهری آن را در حیطه من علوی انسان در نظر دارد که نوعی گرایش است و خودِ جهتگیری اهمیت مییابد نه نتیجههای حاصل از آن
اصل خوبی و بدی را همان طور قبول میکنیم که امثال آقای طباطبایی و راسل گفتهاند که معنای خوب بودن و خوب نبودن، باید و نباید همان دوست داشتن و دوست نداشتن است، ولی کدام من دوست داشته باشد؟ «من» سفلی یا «من» علوی؟ آنجا که «من» علوی انسان دوست داشته باشد، میشود اخلاق و ارزش.
استاد مطهری، برای تحلیل مفاهیم اخلاقی تمام توجه خویش را مصروف خودآگاهی مینماید و به دنبال آن نیست که از ظرفی خارج از آگاهی برای این تحلیل استفاده کند. شاید در آراء ایشان بهترین جایی که کاملاً قوة ادراکی انسان در کار مفهوم سازی دخالت تام میکند در مفاهیم اعتباری و در نتیجه در مفاهیم اخلاقی باشد. ایشان درمقام تمایز بین مقام ثبوت و اثبات در ارزشها این جایگاهِ مفاهیم ارزشی را چنین ترسیم میکند:
مقام ثبوت در ارزشها مربوط به واقعیت و وجود آنهاست. از این حیث باید گفت، ظرف وجود و واقعیت ارزشها روح انسان است. «منِ» متعالی و علوی انسان، همان موطن ارزشها میباشد. مقام اثبات در ارزشها مربوط به کشف و دریافت حسن و قبحها و باید و نبایدها یا ارزشها توسط ماست. در این مقام باید گفت که کشف حسن و قبحها و باید و نبایدها از طریقِ درکِ خودِ متعالی و توجه کافی به آن و تأمل در آن و تأمل در آن، میسر میشود.
به نظر استاد مطهری این نظریه درباره منشاء افعال اخلاقی انسان با دیدگاه اسلامى نیز سازگار است، چرا که در این دیدگاه خداى متعال، چنان که محور نظام تکوین مىباشد محور نظام تشریع و ارزشهاى اخلاقى نیز مىباشد و به همین جهت در قرآن کریم، اخلاق و ارزشهاى انسانى، بر اساس حکمت الهى تنظیم مىشود. در دیدگاه اسلامى، انسان جزئى از مجموعه جهانى است که بر اساس حکمت الهى خلق شده و به سوى یک هدف خاصى - که همانا خداوند مىباشد - در سیلان و صیرورت است: «الا الى الله تصیر الامور». از این رو، هدف انسانى، امرى جدا و منفصل از هدف جهان نبوده و انسان نمىتواند براى خود، هدف و ارزشهاى کاملا جداگانهاى ترسیم نماید، بلکه اهداف افعال و رفتار انسانى بر اساس دو امر تنظیم مىشود:
1- از یک طرف، جهان، زنده، با شعور و هدفمند است و کل جهان بر اساس حکمت الهى خلق شده و به سوى هدف والاترى در حال سیلان و حرکت است:
»قال ربنا الذى اعطى کل شىء خلقه ثم هدى»
وجود انسان بىارتباط با وجود موجودات جهان نبوده، نوع ارتباط انسان با آن موجودات در وصول انسان به هدفش مؤثر است: «و سخر لکم ما فى السموات و ما فى الارض جمیعا منه ان فى ذلک لآیات لقوم یتفکرون«
2- از طرف دیگر، در دیدگاه دینى، انسان داراى حیات ابدى است که رفتارها و افعال او، سرنوشت آن زندگى را تعیین خواهد نمود . و چون انسان نمىتواند به صورت دقیق، روابط خود را با جهان و موجودات آن و نیز تاثیر دقیق تکتک رفتارش را در زندگى ابدى جهان آخرت، ترسیم نماید، باید در نیل به ارزشهاى واقعى خودش به سراغ دین و خداى متعال رفته تا در این مسیر تکاملى خویش دچار سقوط و گمراهى نگردد. در نتیجه، از دیدگاه قرآن کریم، ارزشهاى اخلاقى انسان، تابع امیال و خواستهها و هوى و هوسهاى انسان نبوده بلکه بر اساس رابطه او با سایر موجودات جهان و تاثیر افعال و کنشهاى انسان بر موجودات عالم و نیز از جهت رابطه افعال او و تاثیرش در زندگى و سعادت ابدى اخروى رقم مىخورد.