دیگری و فعل اخلاقی
دیگری و فعل اخلاقی - مطلب شماره 39
ظاهراً برای فعل اخلاقی دو شرط حداقلی باید جمع باشد: 1- اختیار فاعل 2- حسن و غایتمندی عمل. درحالی که اولی به فاعل عمل اخلاقی نگاه میکند، دومین شرط به نفس عمل اشاره دارد. اینجا یک وجه باقی میماند که اکنون دربارهاش فکر میکنیم.
اعمال ما دقیقاً مثل افعال در دستور زبان، یا لازم است یا متعدی. به این معنی که فعل همواره در فاعل و نفس فعل باقی نمیماند گاهی از این دو گذر کرده و بر مفعولی اصابت میکند. فلسفه اخلاق برای این پذیرنده فعل چه حکمی دارد؟ آیا فعل باید برای او نیز حَسن باشد؟ آیا لازم است که از منظر و "خواست" او فعل ما منتهی به فایده و حُسنی برای او باشد؟ فلسفۀ اخلاق سنتی به مفعول نمینگرد. زیرا با این نگرش و باز کردن پای مفعول به بحث فعل اخلاقی افق اعمال اخلاقی محدود شده و آرامش فاعلِ فعل اخلاقی که فاعلی سنتی است، گرفته میشود. در منظر جدید هر فعلی فقط آن وقت اخلاقی است که نه تنها فاعل، آگاهانه آن را عملی سازد، بلکه مفعول نیز حتیالمقدور در مدار آگاهی از انجام آن فعل قرار گرفته و نسبت به انجام آن "رضایت" داشته باشد. معلوم است که با این ملاحظه جدید فعل اخلاقی سختتر و محدودتر و دست فاعل سنتی اخلاق بستهتر میشود.
طی سالهای گذشته وجهی جدید از تعریف فعل اخلاقی رایج شده که گرچه پیشتر نیز سابقه داشت، ولی اینقدر اهمیت نیافته بود. در این تعریف جدید فعل اخلاقی رو به "دیگری " دارد و گشودگی به سوی دیگری شرط چنین فعلی است.
با این وصف بسیاری از اعمال فردی که روزی فعل اخلاقی شمرده می شدند، دیگر اخلاقی نیستند، (یا به اندازۀ کلافی واجد ارزشهای اخلاقی نیستند) این اعمال حداکثر افعالی خوب ارزیابی شده ولی در زمره "اعمال اخلاقی کامل" نمی گنجند. اینها حداکثر اعمالی منتهی به معنویت و قوام اخلاق فردی است؛ زیرا که رو بهسوی کسی دیگر ندارد. البته بهگمان نگارنده این سفت و سختی در ارزیابی فعل اخلاقی بیجا است. زیرا همان اعمال میتوانند در تثبیت یک حکم اخلاقی یا فعل اخلاقی مطمح نظر دردیگری موثر افتاده یا موجب انگیزهای تازه در دیگری شده و به توسعه اخلاقیات در سطح اجتماعی منجر شود.
اما با نگاه مذکور در بالا هیچ عملی نمی تواند بدون توجه به اثر فعل و رفتار در محیط اجتماعی، اخلاقی فرض شود و به خصوص که اصل رضایت و نوعی سوبژکتیویته دکارتی نیز در اینجا قوام میگیرد. که خُلق فیلسوفان اخلاق را در میان "ما" تنگ میکند. با این توضیح آیا مبارزه سیاسی می تواند فعلی اخلاقی شمرده شود؟ آیا مردم از اعمال سیاسی پنهان و بعضاً رادیکال ( انفجار، شورش، گروگانگیری، ترور و ...) آگاهی داشته و نسبت به آن رضایت دارند؟ آیا با این نظریه، تئوری مبارزه فی حدذاته امکان ظهور و بروز دارد؟ آیا از مهدویت میتوان سخن گفت، آیا درباره تاریخ جهانی و رسالت فردی میتوان سخن گفت؟ با کودکان که هنوز ممیز نیستند و در درک حُسن اعمال قضاوتی ندارند، چه باید کرد؟ اگر رضایت شرط عمل باشد، رضایت آنان در کجا و چگونه استحصال میگردد؟ آیا عرف پا به میان میگذارد؟ آیا صلاح را باید والدین تشخیص دهند؟ آیا قانون و قرارد داد را باید ناجی شمرد؟ و...
حجم کثیری از این گونه مسائل در این میان وارد و داخل شده و سالها است که محل بحث و جدل و درگیری و... است. برخی گمان برده اند که پاسخ به آنها پیشاپیش به معنی در افتادن در قاعده بازی طرف مقابل و قبول سوبژکتیویته است.
از سویی عدم توجه به شخص ثالث در فعل اخلاقی نیز غفلت فراگیری است که طرفداران سنت تفکر دینی ، و... نمی توانند نسبت به آن بی توجه باشند. به گمان من سر قضیه در توسعه مفهوم رضایت نهفته است. شما در این باره چه فکر می کنید؟
پینوشت: این متن با اندکی تغییر از گروه هم اندیشی به اینجا منتقل شده است.