هم‌اندیشی

هم اندیشی، درباره فرهنگ و مسائل نظری

هم‌اندیشی

هم اندیشی، درباره فرهنگ و مسائل نظری

این وبلاگ منعکس کننده دیدگاه های پاره‌ای از دوستان، با رویکردها و گرایش‌های مختلف، درباره برخی موضوعات نظری و اندیشگی است.

بایگانی

نسبت اخلاق با مسئله خیر و شر 2 - مطلب شماره 32

حفیظی: اشارات ما در بحث ارزش به دیدگاه ناواقع‌گرایی اخلاقی بود. بله دیدگاه واقع‌گرایی اخلاقی افلاطون مثال خیر را منشاء ارزش‌ها می‌داند و البته نگاه‌های مخالف کانت در این باره بسیارند. خود کانت هم درست است که در حوزه اخلاق قائل به یک نوع عقلانیت بین الاذهانی است، ولی باتوجه به دیدگاه خاصش در باب عقل نگاه او به نوعی برساخت‌گرایی نزدیک است چون از نظر وی ما به نومن دسترسی نداریم و ذهن ساختار خاص خود را بر مدرک تحمیل می‌کند.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۰۰:۲۲

نسبت اخلاق با مسئله خیر و شر 1- مطلب شماره 31

هدایتی: آنچه که در باب ارزش به نظرم در گفته‌های شما و سایر دوستان مغفول مانده است نسبت ارزش‌ها با خیر و شر است. ارزش از منظر اخلاقی نسبت مستقیم با خیر دارد و از این رو می‌توان هم‌صدا با کانت بزرگ این گزاره هستی‌شناسانه را پذیرفت که خیر مصدر ارزش‌ها است و رفتار انسان به میزان دوری و نزدیکی با ذات خیر ارزش‌گذاری می‌شود. تا اینجا هیچ نظریه‌ای خلاف کانت نمی‌گوید، اما باید دانست که عکس این گزاره بسیار جای بحث دارد و محل مناقشات است.

یعنی آیا چنان که خیر علل چهارگانه (از منظر کانت) ارزش است شر نیز علت ضد ارزش‌ ست؟ برای فهم این موضوع مهم باید به آکویناس مراجعه کرد. او هرآنچه واقعی است را خیر می‌دانست و شر را عدم خیر و غیر واقعی می‌پنداشت.

در واقع خیر چیز است و شر نقص آن ولی با این حال خدا منشا این هر دو. این گزاره‌ها و توضیح بودن شر و رابطه‌اش با ضد ارزش و همچنین تصدیر گناه و شر از ذات خیرالاخیار یا خدا، بحث‌های بسیار مفصلی در نظریات او و کلید فهم ارزش و ضد ارزش ست. برای اینکه بتوان چگونگی و چیستی شر را در نظام هستی فهمید و پس از آن به نسبت اعمال غیر ارزشی و شرور پی برد، تفاوت شر طبیعی و شر اخلاقی را دریافت و جایگاه منفعت و اراده و عقل را با خیر و شر دانست که این همه را گمان می‌کنم در حوصله این گروه نباشد. با این حال اگر استاد اسکندری بفرمایند من با تمام ناتمامی و خامی خویش آنچه بلدم را پیشکش می‌کنم تا بیشتر بیاموزم.

از : عضو گروه هم اندیشی - محمد رضا هدایتی

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۰۰:۱۷

اخلاق و ارزش در ارتباط با "دیگری"- مطلب شماره 30

حفیظی, به نظرم این دیدگاه گرت تامسون جالب آمد گفتم اینجا طرحش کنم. شاید جای تاملات دینی داشته باشد:

ما ارزش‌هایی داریم دیگران هم ارزش‌هایی دارند، اتصال و پیوند ما با امور ارزشمند ورای خودمان یعنی ارزش‌های مورد قبول و باور دیگران سبب ارتقای کیفیت زندگی ما و معناداری بیشتر آنست، این اتصال از طریق درک ارزش‌های دیگران صورت می‌گیرد که از کانال ارتباطات انسانی شکل می گیرد؛ به بیان دیگر ما در روابطی که با دیگران داریم با ارزش‌های آنها ارتباط برقرار می‌کنیم و از این طریق در ارزش‌هایشان مشارکت پیدا می‌کنیم.

سه راهی که معمولاً ما به میانجی آنها، با دیگران رابطه برقـرار می‌کنیم عبارتند از:

١ـ درک و شــناخت کارهــا و تجربــه هــای ارزشــمند دیگران که بـه صـورت «تحـسین»، «احتـرام»، «علاقـه»،«عشق» و «توجه» بروز می‌کند.

٢ـ روش دیگر از راه هدف‌ها و امیال‌مان است. به عنوان مثال وقتی عاشـق کسی هستیم، دلمشغولی‌های معشوق را همچون هدف‌های خودمان در زندگی می‌دانیم.

٣ـ روش سومی که در آن، شخص با دیگران ارتباط برقرار می‌کند، درک خود و دیگری به عنوان «ما» است.

عشق یکی از پیچیده ترین انواع ارتباط انسانی است که در آن امکان برقراری هر سه نوع ارتباط بصورت یک جا وجود دارد. انسان در صورتی می تواند ارزش‌های ذهنی دیگری را درک کند که بتواند به زیست جهان او وارد شود و این امر جز با برقراری رابط عاشقانه ممکن نخواهد بود.عشق اعم از عشق به دیگری، وطن و انسان‌های دیگر و ... امکان ورود به زیست جهان معشوق را برای عاشق به وجود می آورد و این خود سبب می‌شود که او بتواند جهان پدیدارشناختی پیرامونش را از دریچۀ نگاه معشوقش ببیند.

 عشق و دیگر اشکال ارتباط انسان‌ها کم داده‌اند. بدین معنا که برای عشق ورزیدن افراد به یکدیگر یا توجه کردن آنان به همدیگر دلایلی وجود دارد. مانند ویژگی‌ها و امتیازاتی که تنها خاصه معشوق نیستند و افراد زیادی از همان ویژگی‌ها برخوردارند. تعین ناقص عشق یا همان کم داده بودن آن، زمینه درک این واقعیت را برای عاشق فراهم می سازد که انسان‌های دیگر که او دوستشان ندارد به عنوان مثال از آنها بیزار است نیز دارای ویژگی‌های ارزشمندی همچون ویژگیهای معشوق او هستند.

«پی بردن به این که حتی دشمنان ما هم دوستانی دارند، افق نگرش پدیدارشناختی ما را از جهان بسیار گسترش می دهد. دگرگون شدن جهان، از جهانی که به دوستان ما و دشمنان ما تقسیم شده است، به جهان دیگری که شامل دوستان ما و کسانی که دارای ویژگی های ارزشمندی هستند که به صورت بالقوه امکان تبدیل شدن به دوستان ما را دارند، زیست جهان جدید و زیباتری را برای ما می‌سازد.» چراکه قدرت درک و تحمل اختلاف ها را در ما ارتقا می بخشد.

از: عضو گروه هم اندیسی - خانم حفیظی

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۰۰:۱۰

دین و وضوح ارزشی آن در گفتگویی تازه - مطلب شماره 29

حفیظی: وقتی ارزش‌های جدید رو در مقابل ارزش های دین می زاریم و نگران افول ارزش های دین هستیم اینو در نظر بگیریم که ارزش های دین یا دینی هم همچین واضح و شفاف در دستان ما قرار ندارند. الان اخلاق کاربردی رو در نظر بگیرید کلی شاخه پیدا کرده که همه شون درگیر با زندگی‌اند ولی حرف دین در این زمینه چیست؟ مگه ما کار کردیم؟ ما بلدیم فقط جلو تفکر رو بگیریم!

اسکندری: خانم حفیظی راستش در دفاع از ارزش ها اتفاقاً یکی از مباحث میزان شفافیت آنها یا ظهور آنان نزد ادراک بشری به عنوان اموری بدیهی یا ضروری است. مثلا گفته میشود در همه اعصار و همه جوامع ارزش هایی وجود دارند که همیشه به عنوان ارزش شناخته شده و ستایش می‌گردد. مثلاً عدل و انصاف، راستی و صداقت و... مدعی می‌گوید که این گونه ارزش‌ها دو خصلت دارد، اول آنکه وضوح و روشنی دکارتی دارد. ( با همان معیارهایی که دکارت در تأملات اولی آورده است) و دیگر اینکه اینگونه ارزش‌ها برای همه اذهان روشن است. جهان شمول است. از این مطلب نتیجه می‌گیرند که اولاً ارزش‌ها هستِ خود را مبتنی برحقیقتی بیرونی می‌گیرند و دیگر اینکه جهانشمولی آنان نشانگر مطابقت آنان با ساخت وجودی انسان( فطرت، ذهن، زیست و...) است. یعنی علی رغم تعدد فرهنگ‌ها و تکثر گرایش‌های اعتقادی، اینگونه امور همچون گزاره‌ها و قضایای بدیهی، قابل دفاع هستند. و نیز همچون بدیهیات شناختی، در حوزه اخلاق همین واحدهای محدود بدیهیات اخلاقی و وجدانی پایه ارزش‌های هنجاری و قراردادی قرار می‌گیرد. دین نیز در این میان یکی دیگر از پایه‌هایی است که تعالیمش روشن بوده و وضوح دارد. یعنی مخاطب از کم و کیف آن سوال نمی‌کند. بلکه سوالات به نحوه اجرای آن است که در فقه و قانون ظهور دارد. نه در هستی شناسی اصل ارزش‌های اخلاقی.

محمد مرادی کیوج: البته واضح و مبرهن است که ارزش و فایده با اینکه قرابت معنایی زیادی دارند و حتی در بعضی موارد یکسان استفاده می‌شوند تفاوت‌های بنیادین و اصولی با هم دارند. اما به نظر من قبل از شروع بحث باید اول به این چند سوال نیک اندیشید و پاسخ گفت که:

1-     ارزش فایده در چیست؟

2-      فایده ی ارزش چیست؟

3-     ممکن است چیزی ارزش باشد یا ارزش داشته باشد اما فایده نداشته باشد؟

4-      ممکن است چیزی فایده داشته باشد اما ارزش نباشد و یا ارزش نداشته باشد؟

5-     تفاوت ارزش بودن و ارزش داشتن چیست؟

6-       چه ارزشی دارد که بدانیم تفاوت ارزش و فایده چیست؟

7-      چه فایده ای دارد که بدانیم تفاوت فایده و ارزش چیست؟

8-     اگر بخواهیم اولویت بندی کنیم آیا ارزش اولی تر است یا فایده؟

 حسینی : ارزشی بودن یک قضیه به معنی قدر و قیمت داشتن آن نیست، به معنیِ این است که قضیه راجع به عالم واقع نیست و مربوط به روابط انسانی است. فایده‌گرایی هم به معنای صرفِ سود داشتن نیست بلکه به معنای مقدم داشتن سود، برای داوری اخلاقی کردن است، یعنی بنیانی که طبق آن می گوییم فلان عمل اخلاقی است یا نیست، فرض‌کنید پادشاهی دچار عارضه ای شده که بدون خوردن قلب یک جوان خواهد مرد! فایده‌گرا می‌گوید پادشاه راس مملکت است و اگر به خاطر او یکی هم تلف شود باکی نیست، این کار اخلاقی است چون خیر کثیری به دیگران می رسد .

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۰۰:۰۷

جریان افول ارزش ها- مطلب شماره 28
در میان جوامع امروزی در بسیاری از کشورها کم نیستند اندیشمندانی که با پیش زمینه‌های علمی یا عقیدتی مختلف، نسبت به "افول ارزش ها" هشدار می‌دهند. آنان با اشاره به سیطره رسانه‌های فراگیر و بین‌المللی، بخصوص فیلم‌ها، کتاب‌ها و از همه مهمتر فضای مجازی اینترنت، از پروژه یکسان‌سازی فرهنگی از سوی کشورهای موسوم به شمال علیه فرهنگ بومی سایر کشورها، سخن می‌گویند.
برخی دیگر با نگاهی دقیق‌تر ضمن تاکید بر تاثیرات رسانههای فراگیر جهانی، وضعیت وجودی زندگی در جهان مدرن را بخصوص سیطره و مقبولیت تکنولوژی بر همه ساحات زندگی را عاملی برای تغییر الگوهای زندگی، تبعیت از مدار مدرن مد و معیشت غربی برمی‌شمرند. این نگرانی حتی شامل اندیشمندان غربی نسبت به افول ارزش‌های خود نیز شده است. اگر در گذشته محافظه کاران کشورهای غربی از لزوم حفظ ارزش‌های جهان مسیحی، ارزش‌های خانوادگی، ارزش‌های اخلاقی و... سخن می‌گفتند، امروز حتی لیبرال‌ها نیز نگران وضعیت نابسامان فرهنگی در اطراف خویشند. زندگی‌های اتمی و سلولی، خودمحوری، خودخواهی مفرط، لذت‌طلبی صرف، منفعت‌طلبی غیر اقتصادی، تنهایی و بی‌معنایی، خود ارضاعی فرهنگی و... نمونه‌هایی از دردهایی است که داد لیبرال‌های غربی را نیز بلند کرده است.
اما براستی "ارزش‌ها" چیستند؟ از کجا سرچشمه می‌گیرند؟ چرا باید تداوم داشته باشند؟ ملاک تبعیت از آنان چیست؟ و...
‌این‌ها بحث‌هایی است که در گزارش بالا باید به آن توجه گردد. در گزارش سرکارخانم حفیظی واقع گرایی اخلاقی با نگاه کارگردگرایی، به دنبال دفاع از آموزه رسمیت دادن به ارزش‌های موقت به‌جای ارزش های ثابت و تابع امر حقیقی، و به عنوان اموری فرهنگی، بومی و در گردش مطرح است.
این گزارش نشان می‌دهد که واقع‌گرایان چگونه برای نفی ارزش‌های ثابت، از فقدان اندام حسی برای ادراک ارزش ها یاد می‌کنند. و البته فراموش می‌کنند که ارزش های موقت، قوانین و هنجارهای قراردادی و... نیز فاقد مابه ازای حسی در انسان است و برای درک آنها نیازمند قوای شناختی از سنخ دیگری هستیم.
در بهترین وجه در غرب پراگماتیست‌ها که برای پاسخ به واقع‌گرایان وارد عمل می‌شوند بازهم با کارگردگرایی و نگاه خدمت محور سخن ساز می‌کنند. در این نگاه اگر چه طول عمر ارزش‌ها کمی بیشتر می‌شود اما حداکثر تلاش پراگماتیست‌ها این است که نشان می‌دهند ارزش‌ها بی وقفه در درون تجریه ذهنی ما از کودکی تا بزرگسالی تکوین می یابند. و همانندی فرهنگ‌ها همان است که همانندی ارزش‌ها را موجب می‌شود. از این رو ارزش ها ساختنی است. ساخته ای که دوام اجتماعی و ا نسجام عمومی را به همراه دارد. به هر حال در این نگره نیز هیچ سخنی از ارزش‌های ثابت و تابع حقیقت بیرونی نیست.
راستش از حیث عقلی بی پشتوانه بودن مفهوم ثابت و حقیقی برای ارزش‌ها، اغلب مدافعان آن را جلب حوزه دین، وحی و سنت کرده است. تا مگر با بهره گرفتن از توان سنت و دین، و قدرت توجیه پذیری آن، دوامداری ارزش‌ها و ریشه داشتن آن در حقیقت بیرونی را نشان دهند. غافل از اینکه تعدد ادیان و ادعای ارزش های ثابت از سوی جبهه‌های ارزشی مخالف، رشته آنان را پنبه می‌کند.
این روزها، دفاع از ارزش‌های حقیقی و ثابت برای مدعیان آن، از هر زمان دیگری سخت‌تر شده است. زمانی دین، زندگی ارزش‌های اخلاقی را تضمین می‌کرد. با ظهور عصر روشنگری و حلول مدرنیته و نیز با تعارض‌هایی که بین ارزش‌های مطلق انسانی با آموزه‌های دینی پدید آمد، ارزش‌های جهانی با پشتوانه انسان شناسی و حقوق غربی رایج شد، با افول الگوهای تفکر تجربی دیگر نمی‌توان به راحتی از اخلاق انسانی جهان شمول نیز دفاع کرد. بومی گرایی فرهنگی و اخلاقی و دو لبه تیز نسبیت‌گرایی و تکثرگرایی قیچی پست مدرن را تجهیز کرده و باز هم بیشتر بنای ارزش‌های ثابت و دوامدار مبتنی بر حقیقت بیرونی متزلزل شده است.
اینک این ما و سیل سوال، اینک این ما و افول فزاینده ارزش‌های ادعایی در دین، اینک این ما با حاکمیت دینی که هر روز تشت بی اخلاقی مدیریتی، نفع پرستی های مالی مدیرانش و بی سامانی اجتماعی اش از بام بر زمین توجه و تعجب مردمش می‌افتد. اینک این ما و فرزندانی که در هوایی دیگر و فرهنگی متفاوت‌تر و گفتمانی به‌کلی غیر دینی سرو پنجه نرم می‌کنند. اینک این ما.
اینجا و اکنون سوال ما چیست؟ آیا باید بپرسیم چه باید کرد؟ یا باید بپرسیم موضوع از چه قراری است؟
 از : عضو گروه هم اندیشی - عباس اسکندری

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۴ ، ۰۱:۲۳


نام‌ها و نشان‌ها - مطلب شماره 27

1. تا گذشته‌هایی نه چندان دور، کلمۀ «الدین» جزء دوم اکثر اسم‌ها و لقب‌ها بود: جلال‌ الدین، کمال الدین، جمال الدین، عز الدین، شرف الدین، سراج الدین، فرید الدین، حسام الدین، غیاث الدین، ناصر الدین، محیی الدین... کم‌کم «دین» جای خود را به اشخاص داد: غلامعلی، غلامحسین، عبدالحسین، عبدالرسول، خاک‌علی، کلب‌علی؛ چون پدران و مادران ما با مصادیق و اشخاص، بهتر ارتباط برقرار می‌کردند تا مفاهیم و معانی. لقب‌هایی مانند «حاجی» و «کربلایی» و «مشهدی» که سابقۀ هیچ‌کدام به دویست سال نمی‌رسد، از همین‌‌ عادت ذهنی گذشتگان ما سر برآوردند. عبور از مفاهیم دینی به مصادیق دینی در نام‌ها، نشانۀ مهمی است برای کسانی که در شناخت جامعۀ دینی و شیوه‌های دینداری می‌اندیشند. مثلا شاید خوش‌بین‌ها را به این نتیجه برساند که سیر اندیشۀ دینی در تاریخ ما از «انتزاع» به «انضمام» و از اجمال و ابهام به شفافیت بیشتر بوده است، و ممکن است کسانی مانند من را به این نتیجه برساند که سیر اندیشۀ دینی، از ماه به سوی انگشت اشاره بوده است. (بودا می‌گفت: اگر مردی با انگشت اشاره، ماه را به شما نشان داد، در انگشت او خیره نشوید. ماه را ببینید)

2. در سال‌های اخیر، دیگر کسی دوست ندارد فرزندش را غلام یا عبد بنامد؛ دورۀ «امیرحسین»‌ها و «مهدی‌یار»ها فرا رسیده است. و چه ترفند زیرکانه و ماهرانه‌ای است تبدیل غلامحسین به امیرحسین! «امیرحسین» یعنی کسی که امیری خود را مدیون حسین است. بنابراین در معنا تضادی با غلامحسین ندارد؛ اما کلمۀ «غلام»، در آن دودر شده است.

3. پدیدۀ دیگر در نام‌گذاری‌ها در دورۀ معاصر، تنوع‌طلبی است. پیشترها شمار نام‌های رایج به 100 نمی‌رسید. امروز تنوع‌طلبی در نام‌گذاری به جایی رسیده است که بسیاری از خانواده‌ها دنبال نام‌های غیر تکراری یا کم‌بسامد، برای فرزندانشان(خصوصا برای دختران) هستند؛ چون «وجود مکرّر» را نمی‌پسندند؛ حتی اگر تکرار محبوب‌ترین شخصیت‌های ذهنی‌شان باشد. اسم‌هایی مانند «کورش» که جدیدا رایج شده‌اند، فقط به دلیل علاقۀ مجدد ایرانیان به تاریخ باستانشان نیست. امتیاز دوم این‌گونه نام‌ها برای مردم، تازگی و کمیابی آنها در 40 سال گذشته است. بنابراین در این‌گونه نام‌ها نیز می‌توان رد پای تنوع‌طلبی را دید.

تنوع‌طلبیِ بی‌سابقه در نام‌گزینی، پیامی مهم برای ناظران و آینده‌شناسان دارد: آتشفشان «فردیت ایرانی» فعال شده است. با این فردیت‌گرایی هیچ کاری نمی‌توان کرد، جز مدارا و تدبیر و و تعامل و اندکی جهت‌دهی. فردیت، یعنی من منم و تو تو. من به هویت تو تجاوز نمی‌کنم و تو نیز من را همین‌گونه که هستم، بپذیر. آنگاه بدون اینکه هیچ شباهتی در نام و نشان و مرام به یکدیگر داشته باشیم، همچون پیچ و مهره هم‌دیگر را کامل می‌کنیم. این تلقی از هویت شخصی، تعلق چندانی به سنت‌ها ندارد. سنت، طرفدار یک‌دستی و مهار اراده‌ها است؛ اما عصر مدرنیته، عصر تقدیس ارادۀ انسان‌ها تا مرز تجاوز به ارادۀ دیگری است. بنابراین، سنت‌ برای بقا در دنیای فردیت‌ها، یک راه بیشتر ندارد: قواعد بازی را در دنیای جدید بپذیرد و خوی ستیزه‌جویی و رقیب‌کُشی و تحقیر دیگران و خود‌مقدس‌پنداری را کنار بگذارد.

از : عضو گروه هم اندیشی - استاد رضا بابایی

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۴ ، ۰۱:۲۰

گسست هست و باید در فلسفه اخلاق - مطلب شماره 26
کسانی که قائل به گسست هست و باید یا واقعیت و ارزش هستند دو نوع دفاع از این ایده شان ارائه می دهند:
معرفت شناختی و وجود شناختی
دفاع معرفت شناختی شان از دوگانگی واقعیت و ارزش این است که می گویند چطور می توانند ارزشها وجود داشته باشند در حالیکه هیچ عضو حسی ای برای تشخیص آنها نداریم؟
هیلاری پاتنم به این ایراد اینگونه پاسخ می دهد:
دریافت حسی ما لوح سفیدی نیست بلکه اعمال مفهوم های ماست. در قالب مثال می شود اینرا اینگونه بیان نمود:
ما چکونه می توانیم به شاد بودن مردم پی ببریم با اینکه حس جداگانه شادی یاب نداریم؟
حقیقت این است که می توانیم ببینیم دیگران شاد اند و بگوییم دیگران شادند وقتی مفهوم شادی را کسب کرده باشیم.
کسانی که دنبال حس جداگانه شادی یاب هستند به این دلیل است که بر اساس نگاه تجربه گرایانه شان معتقدند دریافت های حسی ما از لحاظ ارزشی خنثا هستند و واقعیت های خنثا را تحویلمان می دهند و ارزشها در یک نگاه از طریق تداعی به تجربه افزدوده می شود و درنگاه دیگر از طریق خواست و اراده.
ولی این نظر از سوی عده ای از جمله پراگماتیست ها بشدت رد شده است، از نظر این عده تجربه خنثا نیست، ما در کودکی آغوش مادر، گرما و سیری را خوب و درد را بد تجربه می کنیم یعنی بنوعی ارزشگذاری داریم. اما خب این ارزشگذاری های ما الزاما همانها که در واقع ارزشمندند نیستند. ارزشهای عینی از طریق نقد ارزش گذاریهای لا ینقطع ما بدست می آیند.
سوال: با چه معیاری موجه بودن یا نبودن این ارزشگذاریها را بدست می آوریم؟
بنا بر دیدگاه تجربه گرایانه در ابتدا تجربه و دریافت حسی، انبوهی از واقعیت های خنثا به لحاظ ارزشی را به ما می دهد بعد از آن شروع می کنیم به داوری ارزشی، در چنین موقعیتی که دستمان از هر گونه ارزشی تهی است باید معلوم کنیم این داوری ارزشی مستنتج از انبوه هست ها موجه است یانه؟
اما بنا بر دیدگاه دیگر که دریافت حسی بلحاظ ارزشی خنثا نیست ما اندوخته ای از توصیفات واقعیت و ارزشگذاریهای همراه با آنها داریم که در برخی از آنها چون وچرا نیست و از همینها در نقد و توجیه ارزشگذاریهامان استفاده می کنیم.
به عبارت دیگر معیار واحدی که با آن در باره موجه بودن ارزشگذاریها قضاوت کنیم نه هست نه نیازی به آن است. فلسفه کارش نقد این ارزشگذاری هاست. در واقع آنچه برای تحقیق بطور عام خوب است برای تحقیق در باب ارزش هم خوب است.
چه چیز برای تحقیق بطور عام خوبست؟
تحقیقی که این چند خصلت را داشته باشد:
از اصول اخلاق گفتمانی هابرماسی ها تبعیت کند
از طرح سوال یا ایراد یا از شکل گیری فرضیه ها و نقد آنها در مسیر تحقیق جلوگیری نمی کند.
اگر آزمایش ممکن باشد، بر آزمایش وگرنه بر مشاهده و تحلیل مشاهدات تکیه می کند.

از : عضو گروه هم اندیشی - سرکار خانم حفیظی

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۴ ، ۰۱:۱۷

سخن ساز کرده ایم؛  همین!

 چندی است در باره تقابل فایده و ارزش، بخصوص شعارهای ارزش‌گرا و زندگی فایده‌گرا سخن ساز کرده‌ایم. در این وادی دوستان از تجربه‌های شخصی و مواجهات خود هر چه بگویند به چابکی گروه و فربگی موضوع پرداخته اند. منتظر هستیم تا سرکار خانم حفیظی کمی بحث را نظری تر و از منظر فلسفه اخلاق برایمان توضیح دهد، گزارش ایشان را به مرور خواهیم خواند، ولی این مانع از فتح باب‌های دیگر به این موضوع نیست. منتظر هستیم .

باری هم اندیشی با جمعی تازه از دوستان، همراه است. دوستانی فرهیخته که هر یک در وادی دانش و اندیشه تبحر و کاردانی دارند. با آنکه اینان و آنان ، دوستان هم اندیشی، از عزیمتگاه‌های مختلف و رویکردهای متفاوت برخوردارند، اما گمان می‌کنم هر بحث اندیشگی در این جمه این ظرفیت را بیاید که اگر به مقصود حل و فصل نرسد، اما وجوه متفاوت خود را از تیرگی و پنهانی به روشنی و ظهور نزدیک کند. هر بحثی می‌تواند اکنون از منظر فلسفی، حقوقی، دین شناختی، ادبی ، روان شناسی و... دیده و بررسی شود. اگر همت دوستان همراه جمع باشد، این مسیر بسیار پر برکت و پر بار خواهد بود.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۴ ، ۰۱:۰۳

گفتگویی درباره لذت و نسبت آن با فعل اخلاقی!- مطلب شماره 24

حفیظی: بیشترین سوالات پاسخ دارند اگر سائل اجازه داشته باشد روی فهم خودش حساب باز کند. در این سیصد چهارصد سال گذشته بشر غربی با دنبال کردن سوال‌هایش جهان را تغییر داد، تغییر داد چون وارد روشنگری شد. چند روز قبل با دوستم بعد مدت‌ها در حرم امام رضا درد دل می کردیم؛ چالش‌ها و مساله‌های ما همان‌های پنج سال قبل بود، به او گفتم فلانی! جالب است که ما هنوز همان مساله‌های گذشته ها را داریم ... ولی چرا؟

به او گفتم: به گمانم تقصیر ما نیست، مشکل شاید این باشد که اولا: مساله‌های ما جدلی‌الطرفین‌اند؛ پاسخ‌هایشان نه ابطال پذیرند نه اثبات‌پذیر و مدام مارا بدنبال خود می‌کشند و ثانیاً: ما جرات تکیه بر فهم خود نداریم.نکته خانم کلانتری قابل تامل بنظر می رسد. علی هم اگه از مناجات لذت نمی‌برد، اقبالی بهش نداشت. حسین (ع ) هم از درخون غلتیدن زیر نظر خدا لذت برد. نوح هم از "واصنع باعیننا" لذت برد

برداشت ایشون ( خانم کلانتری) حاوی مایه‌های انسان محور و سوبجکتیو است!! از برداشت ایشون این بدست میاد که مناجات یا شهادت و .... صرف نظر از ارزش فی نفسه‌ای که ممکنه داشته باشند، همچنین لذت بخش‌اند و اگر لذت بخش نمی بودند امام یا نوح نبی به سمت این امور نمی رفتند. خب اگه لذت اینقدر تعیین کننده است، خداوند نباید خیلی به اونایی که لذت امام رو از مناجات نمی برند سخت بگیرد. چون اساساً بخشی از شرایط تحقق این امر لذت بردن است. برخی از فلاسفه اخلاق ایرادشان به کسانی که می‌گویند زندگی انسان معنا دارد و معنایش همان هدفی است که خداوند از خلقت بشر داشته اینست که می گویند: فرض بگیریم هدف خدا خیلی هم خوب و متعالی اما تا وقتی من انسان با آن ارتباط برقرار نسازم و نپذیرمش و نسبت به آن تعلق خاطر پیدا نکنم چطور می تواند معنا بخش زندگی من باشد و برای من ارزش به حساب بیاید.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۴ ، ۰۰:۵۹


در گودال سؤال مطلب شماره 23

نمی‌دانم آلبوم صوتی «سلام خداحافظ» حسین پناهی را شنیده‌اید یا نه. حدود یک سال، از ضبط ماشین من بیرون نمی‌آمد. پناهی در این آلبوم، شعرهای خودش را می‌خواند. در یکی از این شعرها با صدایی بغض‌آلود فریاد می‌زند: «ما چرا می‌‌دانیم؟ ما چرا می‌فهمیم؟ ما چرا می‌پرسیم؟» این پرسش‌های انتحاری، از سینۀ دردآلود پناهی، قلب انسان را می‌شکافد.

سؤال، پادشاه ذهن کودکان است. ما با سؤال، بزرگ می‌شویم؛ اما با سؤال هم می‌میریم. هر کس هر چه دلش می‌خواهد در مدح و منقبت پرسش، سخن‌پراکنی کند؛ ولی ما زیر آوار پرسش‌ها له شده‌ایم. باران پرسش‌های فلسفی، علمی، دینی، عرفانی، اجتماعی، شخصی، دنیایی، آخرتی، از گذشته، از آینده، از زمین، از زمان، مهم، غیر مهم و... از ذهن و زندگی ما چه باقی گذاشته‌اند؟ عمر کوتاه را در گودال سؤال به فنا ندهیم که از طناب پاسخ، خبری نیست. ریسمانی دیگر باید جست.

از عضو گروه هم اندیشی- استاد رضا بابایی

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۴ ، ۰۰:۵۷