کفشهایت را از پا
بکن آدمیزاد، این وادی که میروی وادی خطرات است. کمی احتیاط! این وادی را مراقب باش،
این وادی، وادی قضاوت درباره آدم ها است. آرام آدمیزاد!
کفشهایت را از پا
بکن آدمیزاد، این وادی که میروی وادی خطرات است. کمی احتیاط! این وادی را مراقب باش،
این وادی، وادی قضاوت درباره آدم ها است. آرام آدمیزاد!
قدر بدانید– مطلب شماره 22
آهای آقا یا خانمی که در خانهات نشستی و با کوبیدن انگشت مبارک بر روی صفحۀ گوشی، فایلهای صوتی و تصویری قدیم و جدید را باز میکنی و میشنوی یا میبینی! بدان و آگاه باش که من در سال 1364 و 1365 برای دسترسی به نوارهای شرح مثنوی دکتر سروش، هر دو هفته یک بار از قم به تهران میرفتم و با هزار بدبختی خودم را به کتابخانۀ دانشگاه تهران میرساندم تا چند عدد نوار کاست، ضبط کنم و برگردم. گاهی هم متصدی کتابخانه همکاری نمیکرد و دست خالی برمیگشتم. از آنجا که بهشدت دچار بیپولی بودم، نوارها را پس از شنیدن سخنرانیها پاک میکردم و دوباره برای پر کردن آنها راهی تهران میشدم؛ با همان زحمت و دلهره.
هفتهای چند عدد نوار بیکیفیت که آسان هم به دست نمیآمد، همۀ سهم یک آدم دهۀ شصتی از شنیدن و دیدن و دانستن بود. آنچه شما امروز به این آسانی و ارزانی میشنوید و میخوانید و میبینید، برای ما رؤیایی در حد داشتن چند جزیرۀ اختصاصی در سواحل زیبای اقیانوس آرام بود؛ با وسایط نقلیۀ دریایی و هوایی.
از عضو گروه هم اندیشی - استاد رضا بابایی
دکتر دژاکام: سلام بر دوستان عزیز بخصوص بر دوست نادیده ام جناب آقای بابایی که سالهاست از دور ایشان را میشناسم وبرخی از کارهاش مورد استفادم بوده و ازشون لذت بردم بهشون خسته نباشید میگم به نظر میرسه علم مثل خیلی چیزهای دیگه وقتی به راحتی در دسترس قرار میگیره بی ارزش میشه به همین خاطر من خیلی موافق این نیستم که باید مباحث مهم وبا ارزش رو زیر دست و پا ریخت باید به اهلش داد. بگذار حداقل احساس تشنگی بوجود بیاد از بزرگترین اشتباهات جمهوری اسلامی این بودکه معارف دینی را بی برنامه و به وفور و بدون روش تو جامعه سرازیرکرد و امروز مردم همه سیری کاذب دارن و هم دارن خفه میشن.
ترس و لرز و کی یر کیگارد – مطلب شماره 21
دوست و همراه خوب گروه هم اندیشی سرکار خانم ابوترابیان با تیزهوشی، به معرفی کتاب ترس و لرز همت کردند، این تیزهوشی از آن رو بود که وی به مناسبت عید بزرگ قربان و داستان رمز گونه فرمان قربانی کردن اسماعیل نبی به دست پدرش حضرت ابراهیم، بخشی از ایده و اندیشه کی یر کیگارد را متناسب با جستجوی ایمان از بطن شک و تردید و دست یازیدن به مرام ایمان و اطمینان از خلال تجربه انتخابهای حساس و تعیین کننده، برای ما بازگفتند.
کییرکیگارد همواره اندیشمندی دست نایافتنی میماند. او از جمله معدود اندیشمندانی است، که بهجای برجسته کردن وجه برهانی حیات انسانی، و عقل اندیشی و سپردن زمام فکر و دل به استدلال و حجت و ریاضیات و محاسبه و اندازه، همچون متالهای کاشفِ مراحل ایمانی، از دل، دلی تنها، بی اتکاء به عنصر عقل جزوی و محاسبهگر، سخن ساز کرده است. او این داستان را وقتی روایت میکند که عقلانیت عددی و محاسبهگر، با قدرت خودنمایی میکند و الهیات امری کهنه و دست دوم و منسوخ و حتی مضر معرفی میگردد. ترس و لرز، بزرگ یافتن وجه هول انگیز اعتماد به رای دل و انتخاب مهمترین موضوعات زندگی با مقیاسهای اخلاقی و ارزشی مبتنی بر "قبول" و باور است، نه محاسبه سود و زیان. اتفاقی که آدمی را راحت نمی گذارد و برای هر انتخاب از سر باور و ایمان، حجمی از اتهامهای بی فکری و بی عقلی و بی خردی و غیر علمی بودن و غیر قابل دفاع بودن را باید تحمل کنی.
راست می گویند؛ آنان که حیات انسان را صرفاً در آبادی و آزادی دیده اند، و بخصوص مدعیان دیانت و ارزش و اخلاق را بی ایمانان حرفهای و دروغزنان مکّار گمان برده اند، چگونه به رای دل، و دلباوران گردن نهند؟
حق با آنان است. اما خوب! آنان نیز خود می دانند که دلشان گاهی گواهی می دهد بر چیزی که بلندتر و بزرگتر از عقل و انتخاب های محاسبهگر است. بر حقانیتی که وضوحش و ظهورش تنها در دل و انتخابهای حساس زندگی تابیدن میگیرد.
ترس و لرز، داستان همه ما است. خصوص آنکه میان "خوب" و "خواست"، حکم خدا و حکم انسان، عقل و وحی ، دنیا و آخرت واقعیت و حقیقت و... گیر افتاده و سری به بیرون و دستی به درون دارد، تا نکند که "گمراه" گردد. ترس و لرز داستان همه ما است.
از: اسکندری
معرفی کتاب: ترس و
لرز کییرکگارد- مطلب شماره 20
«ترس و لرز» کیرکگور اثر غریبی است. او تصویر متفاوتی از ابراهیم را ارائه میدهد. پارادوکسهای تصمیم ابراهیم، در «ترس و لرز» عجیب و خواندنی است. کیرکگور معتقد است انسان، هستی خود را پشت میز تحریر نمیآزماید. تنها آنگاه که دست به عمل میزنیم به ویژه وقتی تصمیمهای مهم میگیریم، در آن موقع است که با هستی خود ارتباط برقرار میکنیم. زندگی ابراهیم کم و بیش نمونهای است برای کیرکگور تا زندگی خود را ارزیابی کند. دیالکتیک تغزلی او، هنر او در وادار ساختن ما به حسکردن خصلتهای متعالی است.
ابراهیم برای قربانی کردن پسرش که سالیان سال منتظر ولادتش بود، با الاغی ناراهوار سه روز پی در پی از کوه موریه بالا میرفت؛ سرشار از شک و دودلی. آنچه در آن شک نتوان کرد، آن اندازه ارزشمند نیست که فرد، تمامی هستیش را بر سر آن به خطر بیفکند. آنچه اینقدر ارزشمند است که بتواند هستی مرا تعیین کند، چیزی نیست که به راحتی بتوانم آن را انکار کنم، یا آنقدر بدیهی که مسلم بپندارمش. فدا کردن فرزندی که سالها چشم انتظار تولدش بودی، سخت است و این، درست همان چیزیست که اگر بپذیریش، خود را با نهایت اشتیاق و شور در گرو آن مینهی.
کیرکگور برای تبیین رفتار ابراهیم به سه مرحله در زندگی انسان قائل میشود: مرحلة استتیک یا حسّانی که قهرمانش دونژوان است. دم را غنیمت میشمارد. چنین آدمی یکسره در جهان محسوسات به سر میبرد. برده حالات و خواستههای خویش است. وی به سهولت ممکن است دستخوش دلهره، هراس یا احساس خلأ و پوچی گردد. اگر این حالت پیش آید باید امیدوار بود. چرا که دلهره حسی کم و بیش مثبت است. نشانه آن است که فرد در موقعیت وجودی قرار گرفته و حالا میتواند جهشی به مرحله بالاتر انجام دهد. ولی این پرش یا اتفاق میافتد و یا نه. فایدهای ندارد که روی لبه بایستی باید پرش کامل کنی. یا بپری یا نپری. و این کار را کس دیگری هم نمیتواند برایت انجام دهد، خودت باید تصمیم بگیری. مرحله دوم، مرحلهی اخلاقی است. ویژگی این مرحله جدیت و صداقت و پیگیری در تصمیمهای اخلاقی است. مهم نیست که چه چیزی در نظر تو دقیقا درست یا نادرست مینماید بلکه باید در بارهی درست یا نادرست عقیدهای داشته باشی و مرحله آخر مرحله ایمانی است که نمادش ابراهیم است. گذر از هر مرحله به مرحله دیگر نه با اندیشیدن که با گزینش محقق میشود. اندیشه، بیکار گوشهای مینشیند و چشم به اراده میدوزد تا جهش رخ دهد. حال وقت آن است که فرد، تمامی وجودش را گرو بگذارد و به ژرف ژرفنای ایمان به عمق هفتاد هزار پا بپرد. ایمان را بر لذتهای حسی و ندای عقل ترجیح دهد. هرچند پریدن در آغوش باز خدای زنده هولناک است ولی این تنها راه رستگاری است. ایمان سرشار از این پارادوکسهاست و ارزش آن هم در تحمل رنج ِ قرارگرفتن در آنهاست. هیچکس در راه ایمان نمیتواند انسان را درک کند. هیچکس نمیتواند او را همراهی کند. هیچکس تنهاتر از شهسوار ایمان نیست. ایمان، جهش است. ماجراست. خطر کردن است. ایمان، از همه اینها بالاتر، سرسپردن به بییقینی عینیست.
در داستان ابراهیم، مسأله قربانی شدن یا نشدن فرزند نیست. مسأله، جهش ایمان است. مهم نیست ابراهیم، پسرش را میکشد یا نمیکشد. مسأله این است که باید با صداقت هر چه تمامتر مرزهای میان حیطههای مختلف زندگی را مشخص کرد.
از : عضو گروه هم اندیشی – خانم ابوترابیان
مباحث گفتمانی و مسئله ارزشهای نسل نو- مطلب شماره 19
هدایتی: از منظر جامعهشناسی تاریخی شاید پس از تسلط گفتمان پزشکی در دهه بیست و سی و چهل شمسی بر سیاست و غلبه نظام مهندسی در دهههای پنجاه و شصت و هفتاد بر سیاست ایران دهههای بعدی سیاست در قبضه و استیلای دلالان و بیزینسمنهای مذکور باشد.به ترتیب در دوره سلطه پزشکی سیاست با واژگانی نظیر آسیبشناسی، انگل سیاسی، واکسینه کردن عجین شده بود در دوره تسلط مهندسی با واژگان معماری اسلامی، هندسه دینی، مهندسی انتخابات و در دوره سوم و تسلط دلالی با واژگان کاسبان تحریم، برادران قاچاقچی، توافق، سرمایه اجتماعی، بنگاه اجتماعی و...
هدایتی : این روایت زبان به مثابه موجود زنده و تاثیرش بر زیست جهان سیاست در ایران از نگاه من است، گفتم اینجا نقدش کنم تا نقدم کنند.
اسکندری : یک مقدار انطباق های تاریخی محل اشکال میتواند باشد! مثلا استفاده از گفتمان پزشکی در سیاست هنوز رایج است.
هدایتی: من اسناد مکتوب از رواج این واژگان در مطبوعات و مکاتبات دهههای گفته شده دارم که به این موارد هم ختم نمیشود.
اسکندری: البته گفتمان یعنی همین . حضورش کاملاً از بین نمی رود ولی نقطه کانونی شاید به سنت جدیدی تحویل پیدا کرده است!
اکنون ادبیات معاملات حاکم شده! ؟
هدایتی: مثلا انقلاب سفید که برساخته پزشکی است
اسکندری: خیلی جذاب است. مطالعات گفتمانی علی رغم اینکه معارض زیاد دارد، خیلی قدرت مجاب کردن هم دارد.
هدایتی: یا وقتی ولایت فقیه اژ مفهومی کاملا عرفانی تقلیل پیدا میکند به جایگاه مهندسی نظام نشانگر تفوق ادبیات مهندسی به طبع ورود مهندسانی نظیر بازرگان و موسوی و سحابی به سیاست بر سیاست است
بله ما در دوره ظهور دلالان در مناصب حاکمیتی به سر میبریم امثال زنجانی و محصولی و رحیمی و... که ادبیات بازرگانی را به سیاست تزریق کردهاند
اسکندری: همانطور که گفتم موارد و محل نقض کم نیست. مثلا ولایت علی رغم آنکه واژه ای در حوزه عرفان است یا در عرفان خیلی فربه شده ، پیش از آن در کلام ظهور داشته است. بخصوص در کلام شیعی ، ولایت فقیه هم ظهورش فقهی بوده ، البته نه با معنای موسع کنونی ، ولی خاستگاهش فقه بوده است . و در این خاستگاه اساسا معنای مدیریتی دارد و معطل زمان و گفتمان حاکم نبوده و نشده .
هدایتی: مراد من موارد استفاده آن و تأویل مهندسانه از این مفهوم در دوره مذکور است.
اسکندری: یا انقلاب سفید ربطی به حوزه پزشکی و غلبه پزشکان بوروکرات یا ادبیات آنها در ایران نداشته است ، انقلاب سفید در برابر انقلاب سیاه که واژه ای کاملا سیاسی برای اشاره به انقلابهای کمونیستی و مائویستی بوده بکار رفت . گمان نکنم برآمده از ادبیات پزشکی بئده باشد.
بلاخره تبار شناسی این واژه ها بخشی از تحلیل گفتمان است. البته شما در این فن واردید و من دارم نقطه خط های خودم را به هم وصل میکنم.
هدایتی: ضمناً این مصادیق را از باب مثال آوردم وگر نه من فهرست مفصلی از این ورود و دخول در ادبیات رسمی و رسانهها و افواه عام هر دوره جسته و ضبط کردهام.
دکتر افشار دانشآموخته پزشکی در کالج سلطنتی انگلیس مبدع این واژه بود و مرادش از سفید نه آنچه که مرسوم است و شما گفتید بلکه پاک و تمیز بود.
اسکندری: جناب هدایتی، موضوع البته روشن است. همانطور که عرض کردم دو مطلب 1- تغییر در کانون توجه نسل جدید به سوی سطحی گرایی، فایده گرایی، موقت بودن، علاقه محور بودن، بیحوصلگی مدرن، اتمیزه شدن زندگی، خودمحوری، و... به وقوع پیوسته و نکته مهمش این است که این خلقیات دسته جمعی محصول و واکنش به رفتار نسل پیشین است. و محل توجه و تعجب و شگفتی و حسرت و خاک برسر شدن هم همین جا است.
هدایتی : یا مثلا محمدرضا شاه مخالفین را در آن دوره خرابکار مینامید.
اسکندری: 2- حتماً هر دوره تاریخی متاثر از تحولات تاریخی و زمینه های اجتماعی محل و مجال بروز ساختار زبانی خاصی است که گفتمان حاکم در آن دوره را تعیین میکند یا بهتر است بگوییم جریان میدهد و معلوم نیست کجا تثبیت میشود و اصلا میشود یا نه . ولی در اصلش بحثی نیست.
هدایتی: این خرابکاری همان دستراکشن است که به برهم خوردن نظم ارگانیک یک موجود زنده میگویند.
اسکندری: میماند مصادیق ، البته در مصادیق اختلاف نظرهایی هست که بیشتر بوی مراقبت و مواظبت میدهد که زیادی گشاده دست نباشیم.
خیلی خوب، موضوع برای بنده که خیلی مفید و جالب است. ببینیم دوستان دیگر چه نظری دارند.
ما از بحث فایدهگرایی حاکم و نهفته در ذات رفتارهای مان به بحث ارزش ها/ ضد ارزش های نسل نو رسیدیم و از آنجا بحث کمی به سوی تحلیل گفتمانی چرخید.
هنوز موضوع فایدهگرایی در متن و بطن رفتار ما مدعیان ارزش ها مجال و ظرفیت گفتگو دارد. خانم دکتر حفیظی تعهد کرده اند کمی این بحث را در روزهای آینده پیش ببرند.
در کنارش حتما آقای هدایتی ما را از ادامه این بحث و البته ادامه هشدارهای یا توجه ها به ارزش های نسل نو بی بهره نمیگذارد. خیلی بحث خوبی است .
هدایتی: حرفتان را میپسندم ولی آن چه در مورد یک در باب تغییر توجه نسل گفتید عبارات کلی بدون ارجاع است که تا هنگامی که عینیت نیافته و مرزهایشان با تاریخ روشن نشود، دانشی نمی افزاید و جهلی نمیکاهد. شما میتوانید دوجین دیگر از این صفات ردیف کنید کاری که همه جامعه شناسان میکنند اما حرفی نمیزنند فقط توصیف یک وضعیت با صفات است که شناخت حاصل نمیکند.
اسکندری: دستراکشن وجهی فاعلی و کنشی دارد. معنایش خرابکاری میاید در مقابل در پزشکی همین واژه یعنی برهم خوردن نظم ارگانیک هومئوستازی است. که بیان یک وضعیت است البته و اگر اشتباه نکنم وجهی کنش پذیر و منفعل را به نمایش میگذارد. با این حال چرا ادبیات پزشکی جایگزینی گفتمانی نیافت یا کمتر یافت؟
بله . میپذیرم . البته ما از وصف به ارزش گذاری و قضاوت هم چرخیدیم. کاری که میتواند اعتراض ایجاد کند که هنوز جمع آوری اطلاعات نکرده ای چگونه به قضاوت نشسته ای؟ و متهم به سوگیری شوم. ولی گمان کردم در این وصف های بی ارجاع و زمینه یابی نشده همدلی مختصری هست.
آقای هدایتی ، همچنان درگیر بحث ها باشید. هم طرح مسئله کنید و هم در بحث های دوستان از نظرات سرکار بهره ببریم.
هدایتی: هست بسیار هست ولی جایش در دردودل است نه در بحث تاریخی.
اسکندری: البته وارد بحث جدی نشدیم. تقریبا همین درد و دل کردن بود .مگر انجا که شما وارد بحث گفتمانی شدید!
هدایتی: از سوی دیگر به اعتقاد من آفت علوم انسانی شرق شناسانه امروز ایران گرایش عجیب به توصیف و وصف صفات به جای نامگذاری یا نومینگ است
استاد من از گفتگو با شما همیشه می آموزم و چیزها می اندوزم. یک ویژگی گفتگو با شما از همان سالها برای من همین لذت کشف بوده که در همکلامی با شما نهفته است.
اسکندری : زنده باشی برادر. جا به جا فرمودی .
تشکر عزیز . خسته نباشی و ممنون
سایر دوستان که در متن بحث نبودند و موضوعات و گفتگوهای بالا را بعدا خواندهاند، میتوانند و شایسته است که نظرات خود را و تحلیل موضوعات را برایمان بنویسند. یا از تجربههای شخصی در اینباره بگویند. همینطور میتوانند در تحلیل گفتههای بالا اسم و آدرس مقالات خوبی که به یاد دارند در صفحه گروه درج کنند.
گفتگو درباره نسل نو و ارزشهایش – مطلب شماره 18
محمد رضا هدایتی: استاد اسکندری توجه دارید که نسل پیشین دینداران به دلیل اعتقاد به دوگانه اندرونی و بیرونی و تفکیکی که بین ساحت شخصی و ساحت جمعی زندگیشان قائل بودند بسیاری از وجوه ضد ارزش در سبک زندگیشان مثل زراندوزی، مصرفگرایی، رانتخواری، رابطهبازی و استفاده شخصی از قدرت ساختاری غیر علنی و در خفا بود، اما فرزندان این نسل که با ثروت بادآورده و نامشروع پدران در عنفوان جوانی معاش مستقل ترتیب داده و از زیر سایه پدر خارج شدند آن تفکیک را بی اعتبار دانسته و باکی از رفتارهای شبهبورژاویی و انگ مایهداری ندارند، در حال استحاله ارزشهای نیمبند انقلاب پدرانشان بوده به دور از ریاکاری و تظاهر سرمایه کلانشان را به رخ جامعه میکشند
اسکندری: بله؛ میلان کوندرا در نوشته ای کوتاه میآورد که نسل اکنون در حال انقلابی ارام علیه انقلاب نسل گذشته هستند. وی این عبارت را قبل از فروپاشی اتحاد شوروی و استقلال اروپای شرقی نوشت.
نکته ای که کم و بیش در جامعه ما نیز بروز و ظهور دارد و واکنش رسمی مقامات را نیز برانگیخته . چراغ های خطر گرچه دیر روشن شده و ما در زیر سایه خودمان، محصول رفتارهای خود را به صورت وازدگی از خود میبینیم. اموری بیرون از مدارخواست ما است که محصول رفتار ما بوده اند.
هدایتی: در نگرش این فرزندان ارزش هرگز بُعد متافیزیکی نمیتواند داشته باشد و صرفا به اندوختهها و آموختههای فیزیکی ارزش مینهند. در ادبیات فرزندان، سیاست زدایی از تمام عناصر حیات به طرز افراطی به چشم میخورد، فرار از هر نوع بحراناندیشی یا گسست امر واقع در معاش نباتیشان ویژگی تفکرشان است. جملات «همدیگر را قضاوت نکنین»، «راهکار ارائه دهید» و «بحث سیاسی ممنوع» گزارههای اصلیشان را تشکیل میدهد.
نماد این گفتمان ارزشستیز یا باورزدا مصادره حقیقت به نفع ساختارهای حکومتی است و با روی کار آمدن دولت اعتدال مجالی فراخ برای اظهار و تبلیغ وجود یافتهاند. چنین است که با «خندوانه» شادی را با «نود» اعتراض را و با «ماهعسل» انساندوستی را به نفع نظام معناشناختی خود مصادره میکنند.
اسکندری : اصل موضوع محل تامل و توجه است. تیلور هم در باره دین داری در عصر جدید نماتی دارد که حاکی از همین تفاوت و شکاف نسلی و ادبیات خاص است. موضوع ما کاملاً انضمامی و در متن تجریه هر روزه ما در قبال فرزندان و اطرافیان و نسل جدید است.نسلی که به گفتمان گذشته اعتقاد ندارد. هر هری است و ساده گیر و سطحی و حوصله هیچ کنش عقلی سطح بالا را ندارد. البته تعمیمی چنین، ممکن است حساسیت ایجاد کند ولی ما از تجربه خود سخن میگوییم.
اسکندری: جناب هدایتی از اینکه سرکار بنده نوازی میکنی و حداقل در اینجا ما را از حضورت بی بهره نمیگذاری خوشحالم .
هدایتی: علاقه بی حد و شائبه من بر شما افزون است، ایدون باد.
اسکندری: حضور شما در هم اندیشی برای ما قوت قلبی است
ادامه گفتگو در باره اعتبار لذتگرایی درامور دینی – مطلب شماره 17
اسکندری: من بیش از لذت، از تمایل های نیمه هوشیار که در متن آموزههای سنتی ما نهفته است نگرانم. این آموزه ها فرمان جهتگیری ذهن ما و حذف و اضافه کردن واحد های دانش در زندگی است. نمونه اش کلیشه هایی است که از این گونه تمایلات هوشیار برخاسته. مثلاً کلیشه هایی که مفسر جنسیت هستند. یا کلیشه های فرهنگی که عامل خط کشی شرقی/ غربی در نهاد دانش و بیان از امر واقع است. البته به تاریخ و سیاست ارجاع ندارم. مثال من صرفاً کلیشهسازیها و میانبرهای تفکر است که قبلاً بارها در وبلاگ بازاندیشی از آنها نالیدهام.
نگرانی دیگر در متن ظاهر گرایی در دین نهفته است که منجر به تخطئه همه ساحات تفکر عقلانی است و تنها بهانهاش این بیان است که عقل برای دین خطرناک است. من با چنین تفکری و اجزاء و انواع متکثرش به شدت مشکل دارم. منظور من صرفاً ایمان گروی کییرکیگاردی نیست؛ میترسم زیرا اینها نوعی تظاهر برای غلبه بر بیسوادی است. که البته بر دوش دین و اعتقادات دینی سواری میخورد.
حفیظی: صورت دیگرش هم خطرناک بودن دین برای عقل است !
.........
حفیظی: من به اصل لذت بطور کلی ایراد دارم ولی بحثش را بگذاریم برای یک وقت دیگر. میشه اینو از دید اخلاقی بحث کرد..
اسکندری: باید دقت کرد؛ اصل لذت و لذت مطابق طبع دو چیز متفاوت است. هر کس از لذت مطبوع سخن بگوید لذت طلبی را تئوریزه نکرده است. یعنی برخی از اعمال اساساً منتهی به ارزیابی ارزشی نیستند. ارزشگذاری برای آنان برحسب اعتبار است. مثالهایش هم فراوان.
حفیظی: لذت مطبوع چیست؟
اسکندری: لذت طبیعی مقصودم است. مثلاً شما غذا میل میفرمایی، بقول فوترمن این وجهی از مواجه با یک واقعیت است امر بیرونی غذا و لذت درونی از خوردن آن. این امر به خودی خود واجد ارزش گذاری نیست. ولی من و شما آن را در زمینه های اعتقادی مثلن ارزشگذاری میکنیم.
مثلا با خاتم انبیاء هم سخن میشویم که انّ صلاتی و نُسکی و مَحیای و مَماتی لِلّه رَبّ العالمین. این وجهی از ارزشگذاری است که بیرون از ماهیت خود لذت شکل گرفته است. لذت یعنی حداکثر مطابقت با طبع. هرچقدر انطباق فعل با اقتضاء طبع بیشتر باشد لذت بیشتر است .
حفیظی: وقتی من و شما و یک جمع داریم بحث علمی میکنیم یک نفر (کلی میگم) میگوید من لذت قرآن را بر این بحثها ترجیح میدهم ارزشگذاری است و من می توانم به او بگویم من لذت شنیدن موسیقی رو بر این بحثها ترجیح میدهم. پس هر دوی ما برویم دنبال علایقمان. اگر ارزشگذاری نیست و فقط میخواهد اعتراف کند قران لذت دارد خب بحثی نیست.
اسکندری: آن بحث را کردیم و عرض کردم که لذات اگر مقدمه تفکر باشند حرجی برمدعی نیست. و فرض هم همین بود. خروج موضوعی از بحث نکنید. شما فرمودید که با تفکیک عنصری موافقید .
حفیظی: خب من وجه دیگرشو گفتم!
اسکندری: فرق لذتگرایی تئوریک با لذت بردن در مقام عمل و انفعال
حفیظی: لذت گرایی تئوریک منطوی در این صحبتها را نقد میکنیم خروج از بحث نیست.
اسکندری: لذت هم مثل سایر وجوه حیات باید به عنوان امری انتزاعی، یا عینی تثبیت شود. تکلیفش روشن شود. ما اینجا فعلاً آن را امر واقع یا وجهی از عینیت زیست شناختی میگیریم که برایش از واژه لذت استفاده میکنیم.
توجه دارم شما در حال تحلیل کلام هستید. تئوری نهفته در آن را مطمح نظر دارید. خیلی هم کار درست و دقیقی است. توجه دارم که بسیاری از رفتارهای ما بدون آنکه خودآگاه باشد ما را در زمره فایده گرایان قرار میدهد.
این امر و زحمت شما روشن است و بسیار هم تلاش ارزشمند/ مفیدی است. منتها من اصرارم بر این است که این هم خودش کلیشه نشود. در مقام بیان فرق بگذاریم بین امر واقع و گزارش از امر واقع، و ارزش گذاری فایدهگرایانه .
حفیظی: بله
اسکندری: بحث باز است. ببینیم ادامهاش را شما چطور پیش میبریم . انشاء الله در زمان مناسب.
حفیظی: انشالله
اسکندری: بد نیست همین فایدهگرایی را در بطن رفتارهای ما مدعیان "ارزش"، تحلیل بفرمایید.
شهید مطهری پیشتر با هوشمندی نشان داده بود که چگونه ما مدعیان الهیات از بسیاری از ماتریالیست ها مادیگراتریم.
حفیظی: اصلن خود تحلیل جنبههای حیات دینی ما دینداران مخصوصاً بعد ذهنیاش جالبه و در خور تامل. منتهی برای بعد
اسکندری: ممنون. واقعا ممنون . خیلی بحث خوبی بود.
گفتگو در باره اعتبار لذتگرایی در امور دینی - مطلب شماره 16
خانم حفیظی: ما در مکتب اخلاقی اسلام به لذت گرایی روی خوش نشان نمیدهیم ولی من زیاد دیدم که متشرعه در توجیه خیلی از افعال و کرده هاشان به لذت بخش بودن آن کارها اشاره دارند مثلن می گوییم و می گویند قرآن خواندن لذت بخشتر از مطالعه است پس قرآن می خونم. بنظرم اگر حسن قرآن خواندن یا هر کار دیگر را ما صرفاً با استناد به لذتی که برای ما دارد انتخاب کنیم، جای تامل عقلانی! دارد یکی دیگر می تواند در مقابل، همین استدلال را برای انجام کاری دیگر بیاورد که خوشایند ما نیست .
اسکندری: البته خانم کلانتری فرمودند که این لذت، یا انفعال احساسی او را به تفکر وا میدارد. اگر لذتی ما را به تفکر نه نتایج قطعی وادارد محل اشکال نیست. ضمن اینکه بیان خانم کلانتری بیان محاوره بود و تلاش نکردند گزاره علمی بیان کنند.
حفیظی: بنظرم یک عامل رکود تفکر در بین مسلمین افراط در این نوع لذت ها باشه، البته با اعتراف به اینکه بنده مسلمان زاده و دوستدار قرآنم.
اسکندری: بخش اول بیان بنده روشن بود؟ یعنی به هر حال همواره زمینه های زیستی از جمله لذتها، انفعالات، خواستها و علائق میتوانند زمینه تفکر باشند و در حقیقت هستند. در این شک و خدشه ای نیست. اما اگر این احساسات جایگزین تفکر شوند و به جای فکر و اندیشه بنشینند، موجب تعصب و جمود فکری میشوند.
باید بدانیم داریم به چه چیزی اشکال میکنیم. همان تفکیک عناصر سازنده یک رخداد یا یک گزاره و...
حفیظی: فکر کنم در قلمرو تفکیک عناصر سازنده اش هستیم
اسکندری: تفکیک بفرمایید.
حفیظی: ببینید من زیاد با آدمهایی برخورد کردم که وارد خیلی حوزه های اندیشه نمی شوند. مثلن طرف رشتهاش کلام و فلسفه اسلامی است، اما تصمیم گرفته یک خط فلسفه غرب نخواند یا فلسفه دین و سایر رشته های مرتبط را. یا رشته اش علوم قرآن و حدیث است، کارهای مستشرقین در حوزه حدیث پژوهی و قرآن پژوهی را با عرض معذرت به بیان صریح چرندیات می داند. اندیشه اگر اندیشه است نیازش میافتد به خیلی جاها سرک بکشد نمی توان دورش حصار کشید.
اینگونه اندیشه ای از قبل همه چی را برای خود حل شده فرض کرده است و بیشتر جدل است تا اندیشه مولد.
اسکندری: خوب این ربطش به انگیزه بخش بودن لذت برای تفکر چیست؟
حفیظی: نوع تربیت و علایق طرف این تاثیر رو داشته که پرداختن به برخی اندیشهها رو بیفایده بداند و در نتیجه لذتبخش نپندارد و این فرایند تفکر رو متوقف میکند.
اسکندری: من اول گمان کردم شما به اصل لذت به طور کلی ایراد دارید. عرض کردم که لذت یا علاقه و امور مشابه آن از انفعالات، اگر جایگزین تفکر شوند به جمود و تعصب منتهی خواهند شد. منتها همچون محسوسات، علایق و لذات ما همواره زمینههای خوبی برای فکر کردن و اندیشیدن ایجاد میکنند. و این لذت و تمایل نه تنها ایرادی ندارد بلکه بطور طبیعی در حال عمل کردن است. و منتظر آگاهی بشر نمی ماند.
این بخشی از بحث است که امیدوارم روشن شده باشد. در مورد خانم کلانتری؛ کلام ایشان صراحت داشت که « لذتی که از خواندن یک خط تفسیر یا یک حدیث میبرم و منو بفکر میندازه...»
حسینی: شاید هم میزان استعدادهای یک فرد منجر به این شود که در یک حوزه ی خاص قدم بگذارد و بعد هم به علت هماهنگی بین استعداد و موضوع مورد مطالعه اش لذت ببرد.
حفیظی: بله لذت می تواند سبب شود به سمت اندیشه در یک موضوع تحریک بشم ولی بشرطی که این لذت روششناسی کار فکری مرا تحت الشعاع قرار ندهد.
اسکندری: اما وجه دوم این است که تربیت و... ممکن است ما را مانع از ورود آزادانه به عرصه تفکر کند. خوب این گزاره درست است. ولی انحصار ندارد و شامل همه است. مگر فقط در مورد رقیب، تربیت زمینه ساز است و سوگیری ایجاد میکند؟ درباره هر انسانی این زمینههای زیستی و تربیتی همینطور است. منتها انتخاب براساس لذات چیزی است، و اینکه لذات زمینههایی را ایجاد کند که فرد به سوی عرصهای از دانش نرود چیز دیگر است.
راستش باید در کنار لذات لیستی بلند بالا از این گونه عوامل بنویسید! با آنها چه کنیم؟ آدمی که نمیتواند همه متغیرهای دخیل در ذهن و انتخاب ها و تعلیم ها و.. را کنترل کند. منتها باید التفات اجمالی به آنها داشته باشد. یعنی جدیت در اندیشه. تازه همین هم محتاج تعلیم است.
حفیظی: مثلن من به کلام ائمه عشق می ورزم و این سبب میشه این کلمات رو بخونم، خب برای فهم کلام ائمه کلی دانش لازمه، از جمله نقب زدن به اندیشه اندیشمندی بنام ایکس یا معرفتی بنام هرمنوتیک اینجا اگر من بگویم من عاشق کلام ائمهام و فقط آنها را میخونم و به این علوم بیخود کاری ندارم بنظرم مشکل زا می شود.
با موردی که جناب حسینی تصویر کردند مشکلی ندارم.
مباحث روشی: تفکیک عناصر موضوعی – مطلب شماره 15
در بسیاری از امور تفکیک موضوعی و عناصر تشکیل دهنده یک پدیدار یا رخداد اجتماعی یا وضعیتی روحی و ذهنی، کاری بس دشوار یا شاید محال است. یکی همین جدا کردن محتوا از ساختار.
اجازه دهید با مثالی موضوع را روشنتر کنم؛ شما حتما دیدهاید کسانی را که پیش از گرفتن گواهینامه رانندگی، سرخود رانندگی یاد گرفتهاند. به هر حال آنها به طور معمول در کنار سایر رانندهها در خیابان میرانند، اما همین که بخواهند نزد فردی آشنا به "علم" رانندگی تعلیم ببینند، همان حرکاتشان میشود اشکال و ایراد و نابلدی. با این همه حتی اگر پس از مدتها بتوانند در الگوی رانندگی خود تغییری ایجاد کنند تا گواهینامه را اخذ نمایند، مطمئن باشید که زود به اسلوب سابق و مألوف رانندگی خود برگشته و همان میشوند که بودند.
این افراد چرا نمیتوانند به راحتی خود را از الگوهای تعلمی گذشته که اکنون بخشی از هویت روحی و روانی آنان شده است، آزاد کنند؟
ما در فکر کردن و قضاوت کردن و ارزیابی نمودن امور مختلف درست مثل همان راننده کهنهکار خطا پیشه هستیم. درست مثل او؛ حتی بالاتر، از او هم متصلبتر.
ما در زبان مادریمان، درست در وسط ارزشها و الگوهای مندرج و پنهان در دل زبان قضاوت کردن، نگاه کردن به امور، ارزشگذاری کردن رفتارها و... را یادگرفته و درونی میکنیم. میشود بخشی از ذهن کنشگر ولی ناخودآگاه ما.
فکر کردن که سن قانونی و اخذگواهینامه تفکر و ارائه عدم سوء تفکر و ... نمیخواهد. هر کس خود را بهرهمند از عقل، آنهم عقلی تام و تمام و بدون خطاء میداند. آنچه گاهی ما را در برابر دیگران منفعل میکند تا مثلاً اظهار نظر نکنیم و دامن به کنار بکشیم و زل بزنیم به دهان این و آن، اغلب نه بخاطر ملاحظات شناختی، بلکه به دلیل مسائل عاطفی و احساسی و انفعالات محیطی است. مثل روستایی کم سوادی که بهیار روستا را "خانم دکتر" خطاب میکند.
از: عضو گروه هم اندیشی - اسکندری
شمشیر و غش تاریخ- مطلب شماره 14
- Ezekiel 21:3
and say to the land of Israel, 'Thus says the LORD, "Behold, I am against you; and I will draw My sword out of its sheath and cut off from you the righteous and the wicked.
- Matthew 10:34
“Do not think that I came to bring peace on the earth; I did not come to bring peace, but a sword.
گاهی استیصال افراد را میبینی وقتی که سخنی از خودشان را علیه خودشان استفاده میکنی اینجا تقریبا طرف سکوت میکند و انتظار دارد خودت با بزرگواری کمکش کنی و یه راه فرار یا توجیهی برایش بتراشی و از این بار حقارت ناشی از مچ گیری و بی سوادی نجاتش دهی. در کنفرانس دانشگاه کوینزلند در استرالیا که با عنوان حقوق بشر و حکومت جهانی تشکیل شده بود؛ سخن خود را با این دو آیه از انجیل شروع کردم. این آیات میگویند که رسالت عیسی ع. متکی بر شمشیر است. خصوصاً آیه 34 از سوره متی. در جلوی حضار پروفسوری از اسراییل نشسته بود، سکوت سنگینی فضا را گرفت از همان اول معلوم بود دیگر نباید بیهوده تعصب بخرج داد. کسی تلاش نکرد آیات را توجیه کند هر چند توجیهاتی دارند. چقدر این سکوت ارزشمند است از سخن بی جا در دفاع(از ارزشها) .
در ایران گاه که منطقی را مطرح میکنی افراد ناتوان بجای جواب گویی درست که البته ندارند متمسک به غیب (مثلاً میگویند فلان مسئول یا مقام را خدا تعیین کرده) و تکفیر میشوند. متاسفانه از آن به خط قرمز تعبیر میشود خیلی عجیب است که افراد و اندیشه های سیاسی ایشان بشود خط قرمز . وقتی فکر میکنم میبینم تاریخ چقدر به این جامعه بخندد، خدا بداد تاریخ برسد که از خنده غش کند.
از عضو گروه هم اندیشی : دکتر موسی عاکفی